اکبر یاوریان

کثرت تلفظ حرف  «ژ» در زبان لری و لکی (به ویژه در میان لرهای ساکن در لرستان) و ابدال حروف «ج» ، «ز» و «ش» (در برخی واژه ها) به حرف «ژ» یکی از ویژگیهای بارز این گویش هاست. ابدال «ج» به «ژ» مانند: ژائنه žâanə (= جاویدن؛ جویدن)، واژوی vâžəvi (= واجبی؛ مخلوط آهک و زرنیخ برای زدودن موهای زائد)، ابدال «ز» به «ژ» مانند: مژنه məžanə (= مزیدن؛ مکیدن)، بریژه bəriža (= بریزه؛ نوعی صمغ، آدامس کوهی) و ابدال «ش» به «ژ» مانند: تَژگا tažgâ (= تش گاه؛ آتش گاه، اجاق)، قُژ qož (= قوش؛ پرنده ی معروف) و … همه از نشانه های تمایل به تلفظ «ژ» به جای حروف یاد شده در زبان های لری و لکی است. این تمایل در لکی به مانند کردی بیشتر دیده می شود مانند: ژن žan (= ژن)، ژیر žēr  (= زیر) و …

اما بحث موردنظر ما بیشتر روی واژه هایی متمرکزاست که اولاً با حرف «ژ» آغاز می شوند، دوماً غالب آنها با وجود معانی متفاوت، حالت منفی و یا حقیر و تصغیرکننده ای در ساختار معنی و پیام خود دارند:

اینک این سئوالات پیش روی ما قرار می گیرد: آیا اصولاً حروف الفبا به تنهایی می توانند حاوی پیام و معنی و یا مظهر پدیده ای باشند؟ آیا این توان در  لفظ محدود آنها هست که تعریف ویژه ای را بطور مستقل داشته باشند؟ آیا دگرگونی در تلفظ واژه های کهن فارسی یا بیگانه (مانند واژه های عربی که پس از ورود به زبان لری شکل خاصی گرفته اند) به منظور هماهنگی آنها با معانی، پیام و نشانه ی موردنظر در فرهنگی مثل زبان لری بوده است؟ آیا یک حرف در قالب واژه (چه در سرآغاز، میانه و یا پایان واژه) می تواند به تنهایی معنای آن واژه را به جهتی خاص هدایت کرده، و یا با ابدال آن حرف به حرفی دیگر جهت ویژه ی دیگری در پیام دهی و معنارسانی آن واژه ایجاد نماید؟ و چندین پرسش دیگر که حتی اشاره ی فهرست وار  به آنها در این مقال مقدور نیست.

در زمان گردآوری آخرین یادداشت های کتاب «واژه نامه ی لری» و دسته بندی واژه ها براساس حروف، گاه متوجه وجوه مشترک اینگونه واژه ها می شدم اما کثرت کار اجازه ی تمرکز بیشتر نمی داد. تا آنکه روزی دوستی مرا متوجه چند واژه کرد که با حرف «ژ» آغاز می شوند و غالباً تعاریف و معانی منفی و یا حالت تصغیر در آنها مشترک است. نگارنده با گسترش پژوهش این بحث در واژه نامه های فارسی و فرهنگ دیگر گویش های زبان فارسی (واژه نامه های محلی) به مطالبی دست یافت که اگرچه آنچنان در هیئت یک بحث ریشه شناسی وتحقیق فراگیر علمی نیست اما درحد نگاهی گذرا وپژوهشی تجربی می تواند سرآغاز مباحث بعدی باشد.

با طرح تئوری فوق می توان گفت شاید در گذشته های دور (و شاید در آغازین روزهای دست یابی بشر به زبان)، حروف (مصوت یا صامت) پیش از در کنار هم قرار گرفتن و تشکیل واژه دادن (از واژه های دو حرفی تا چند حرفی)، به تنهایی نقش کلمه و جمله را در بیان خواسته های او داشته است. اگر خلقت بشر را  بر روی کره ی زمین با تولد یک نوزاد انسان مقایسه کنیم درمی یابیم همانگونه که یک نوزاد در آغازین روزهای فراگیری تکلم و ایجاد صوت به وسیله ی حنجره و لب و دندان و بینی خود تک آوا و تک حرفهایی را ایجاد می کند و هفته ها به تکرار و تمرین آنها می پردازد، انسانهای آغازین هم پیش از بدست آوردن واژه های دو یا چند حرفی، برای بیان نیات ساده و ابتدایی خویش اصواتی را ایجاد می کرده که هنوز زبان نبوده است. برای تخمین زمان پیش از تولید اولین صوت های واضح تا زمان پس از آن و پیدایش اولین واژه های دو یا چند حرفی باید مدتی بیش از یک تا پنج میلیون سال را قائل شد (رجوع به ایران نامک، قرشی، ص۳۴۵).
و یقیناً در این گذار، تک حرف یا آواهای ابتدایی نقش فراگیر در بیان خواسته ها و نیات او داشته است. آنچنان که بعدها هم که واژه ها شکل گرفته اند تا مدت ها پس از آن پدیده ها در گروه ها و دسته های مختلف، به نام مشترک خوانده شده¬اند: «مثلاً واژه¬ای که برای میوه ابداع شده بود کلّ میوه ها را شامل می گردید و واژه ی آب نیز مبیّن جوی، رود، دریا و غیره نیز بود»  (همانجا، ص۳۵۱).
روشن است که اساس شکل گیری همه ی آواها، الفاظ و واژه ها بر بستر طبیعی زندگی بشر ، و برخواسته از صداهایی بوده است که در طبیعت می شنیده است. بشر از آغازین روزهای شکل گیری حیات خود بر روی زمین با طبیعت درآمیخته بوده و تا امروز هم که ماشینیسم آخرین سنگرهای آن را درمی نوردد، انسان نمی تواند خود را جدای از طبیعت بداند.

اگرچه می توان حدوداً متقاعد شد که اغلب واژه های فارسی (و گویش ها و شاخه های وابسته به آن) امروزه قراردادی هستند، اما نمی توان از تأثیرات طبیعی و پیشینه ی شکل متعارف آنها در برابر شکل گیتایی آنها که بعدها بر بستر آن ساخته شده است غافل بود. با این وجود در برخی الفاظ مانند شُرشُر، خش خش، جیک جیک و … و مفاهیم آنها کمابیش دلالت طبیعی وجود دارد که این گونه الفاظ را نام آوا می نامند (وحیدیان کامیار، ۱۳۷۸: ۵۹).
فراتر از این برخی از پژوهشگران خط را نیز متأثر از مفاهیم طبیعی الفاظ و آواها می دانند و معتقدند لااقل غالب حروف در اکثر زبان ها حاوی پیام و مفهوم آن آوا یا لفظ هستند. اما برخی از زبانشناسان مانند فردینان دوسوسور (f.de.saussure) نظریه ی فوق را قبول ندارند و براین عقیده اند که نشانه های زبانی اختیاری است. دوسوسور در ادامه حتی نام آواها را هم به دلیل آنکه از عناصر سازنده یک نظام زبانی نیستند، قابل استناد نمی داند (دوسوسور ۱۳۸۲: ۹۸و۱۰۰)
با این حال همان طور که اشاره شد در این مقال سعی برآن است که تنها به واژه هایی اشاره شود که اولاً با حرف «ژ» آغاز شده و دوماً مفاهیم نسبتاً مشترک دارند.
در لری خرم آبادی غالب واژه هایی که با حرف «ژ» آغاز می شوند در معنی دارای حالت منفی و یا مصغرکننده ای هستند. واژه هایی چون: «ژار» žâr (= فقیر، تهیدست) که به نظر تلفظی از زار در فارسی و یا متأثر از شکل تلفظ پهلوی اشکانی آن است که از ریشه ی هندی باستان jaratē , jar (= خش خش کردن، صداکردن) بوده است (معین، برهان قاطع)، «ژا» žâ (= جویدن) که در ترکیباتی چون «ژاکرده» žâ kərdə به معنی نشخوار کردن است، «ژر» žār (= زهر و تلفظ آن) که ظاهراً از تلفظ پارسی باستان (jaөra) باقی مانده و صورت اوستایی آن gara و در پهلوی zahr و در کردی «ژهر» žahr است، «ژرک» žārak (= جوشی که روی رگ یا عصب بیرون می زند و قدری دردناک است) به نظر مبدل واژه ی زهرک (زهر+ ک؛ پسوند تصغیر یا صفت) است، «ژژو» žəžu (= خارپشت) صورتی از تلفظ ژوژه یا ژوژ (از اوستایی dužaka و پهلوی žužak) که در تفسیر کتاب وندیداد دوژک (ژوژک) به معنی و کنایه از مردم زشت گفتار است و در نامه های بندهشن در فصل ۱۴ فقره¬ی ۱۹ ژوژه هم از جمله ده جنس حیوان منحوس برشمرده شده است، «ژقلته» žaqəlta (= نوعی سم) که در بختیاری زغلته zaγalta  در سگزی زَکُندر zakondar و در اشترینانی ژوکوله žukula تلفظ می شود.
همچنین واژه های دیگر مانند: «ژِک» žək  (= خیم گوشه¬ی چشم)، «ژلم» žalm  (= شل، سست)، «ژلیق»žəĺiq (= نرم، شل و آبکی)و…که جهت اطلاع بیشتر می توانید به واژه نامه ی لری تألیف نگارنده مراجعه فرمایید.
با مروری بر فرهنگ های فارسی (از جمله دهخدا، معین و…) مشاهده می شود که این قاعده در آنجا نیز بطور غالب وجود دارد مانند:
«ژاژ» žâž (= گیاهی که به بی مزگی و سختی در جویدن معروف است و نیز کنایه از سخنان هرزه و یاوه است)، «ژاژخوار» (= یاوه گو)، «ژاژه» žâža (= علف بی مزه، سخنان هرزه)، «ژاغر» žâγar (= چینه دان)، «ژافه» (= نوعی گیاه بدبو، خارپشت) که صورت دیگر آن زافه است، «ژالکه» žâlke (= نام گیاهی دارویی شبیه به انگشتان چلپاسه)، «ژاور» žâvar (= زفت و بخیل)، «ژاوژا» žâvžâ (= خارپشت)، «ژبون» žobun (= رباخواری) که به¬نظر فرهنگ دهخدا از مجعولات فرهنگ شعوری است و اصل آن زُبون است، «ژخ» žax (= ناله ی زار، هیاهو) که مخفف آژخ به معنی زگیل هم آمده است، «ژغار» žaγâr (= سختی، زنگ و جرم فلزات)، «ژغاره» žaγâre (= نان ارزن):
                      رفیقان من با می و ناز و نعمت                منم آرزومند یک تا ژغاره        «ابوشکور»
و بسیاری واژه ی مشابه دیگر که با گذاری در فرهنگ های ذکر شده مشاهده خواهند شد.

 این وجه اشتراک در واژه هایی با ویژگی فوق تنها در زبان لری و فارسی با کثرت وجود دارد و بجز زبان کردی که تقریباً با لری و لکی در این مورد همگام است (ضمن آنکه واژه های مثبت با حرف آغازین «ژ» هم بسیار دارد) در سایر گویش ها مورد مقایسه در واژه نامه ی لری (که در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود) آنچنان دیده نمی شود:
در گویش بختیاری حرف «ژ» در آغاز کلمات کاربرد چندانی ندارد مگر آن دسته از بختیاری های چهارلنگ که در مجاورت لُر به اصطلاح کوچک (در لرستان) زیسته اند واژه هایی که در لری خرم آبادی با حرف «ژ» شروع می شوند مانند: «ژک» žək (= زفک، چرک کنج چشم، شیر ماده های نوزاییده) در بختیاری جک jek  (=  شیر جک) تلفظ می شود. ضمن آنکه برخی دیگر از واژه هایی که در لری خرم آباد با حرف «ژ» آغاز شده در بختیاری با «ز» تلفظ می شوند.
در سگزی(سیستانی) نیز واژه های اندک وشاید انگشت شماری با حرف «ژ» آغاز می شوند مانند: «ژَپُندَ» žaponda (که تلفظی از شپنده به معنی به شدت زدن است). در این گویش نیز حرف «ژ» در آغاز واژه ها غالباً «ج» یا «ز» تلفظ می شود.

در گویش های کرمانی، بهدینانی، اصفهانی، شیرازی، همدانی، دشتستانی، فارسی هروی (زبان گفتاری هرات) و مانند آن هم ویژه گی مورد بحث مگر در موارد معدودی دیده نمی شود، در غیر اینصورت ممکن است این گونه تلفظ در ترکیب و تأثیر از زبانهایی مانند لُری و کردی و… بر گویش آنها بوده باشد.
اما جالب است بدانیم در زبان ارمنی تعداد قابل ملاحظه ای واژه دیده می شود که ضمن شروع آنها با حرف «ژ» دارای خصوصیت مشترک با لُری و فارسی هستند. این واژه ها که بنابر نظر زبان شناسان بزرگی چون هراچیا آچاریان (۱۸۷۶/۱۹۵۳ م) و هوبشمان (زبان شناس آلمانی) حاکی از تأثیر زبان و فرهنگ ایرانی (به ویژه زبان پارتی و فارسی میانه) در زبان ارمنی است، در کتاب «وام واژه های ایرانی در زبان ارمنی» تألیف ماریا آیوازیان (ترزیان) آورده شده اند، که در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:
žah (= بوی بد، عفونت)، žahr (= زهر)، žang (= زنگ)، žangâr (= زنگار)، žirak (= زیره، نوعی گیاه) همانگونه که مشاهده می¬شود در زبان ارمنی هم به مانند لری و لکی شکل مشترک تلفظ و معنی وجود دارد.

حرف «ژ» چهاردهمین حرف از الفبای فارسی است و نام آن «ژی» یا «زاء فارسی» یا «زاء معقوده»  است (شریعت ۱۳۶۶/۴۹). در حساب جُمَّل نماینده ی عدد نیست مگر اینکه قائم مقام «زاء» باشد و در حساب ترتیبی نشانه ی عدد چهارده است (دهخدا).

برخی معتقدند حروف در زبان فارسی کهن هر یک مظهر پدیده ای بوده اند و حرف «ژ» نیز مظهر «ظاهر شدن» است که در قیاس با سایر زبانهای هم خانواده ی (هند و اروپایی) مانند انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و روسی، این ویژه گی به گونه ای دیده می شود  (سبزقبا ۱۳۸۱/۴۹) اما به نظر می رسد این گونه آرا تنها در محدوده¬ی یک تئوری قابل تعمق و بررسی هستند. با این وجود شاید با پژوهش های بیشتر روزی بتوان تئوری فوق و موضوع مورد بحث این مقاله را مورد تطبیق و مقایسه قرار داد.
بارتُلمه در کتاب تاریخچه ی واجهای ایرانی در مورد واج «ژ» (ž) اشاراتی داشته و مستنداتی ارائه داده که طی آن ضمن تأکید به وجود این حرف در ساختار زبان آریایی، واجهای «ژ» (ž) و «ز» (z) جایگزین یکدیگر شده و یا مبدل به حروفی دیگر چون «ش» (š) گردیده اند (بارتُلمه ۱۳۸۴: ۳۲و۴۳).
در فرهنگ اوستا (احسان بهرامی) تعداد ۶ واژه با حرف آغازین «ژ» دیده می شود که غالباً ویژه گی معنایی منفی و تصغیر کننده ندارند. در پارسی باستان هم تلفظ «ژ» وجود ندارد (رولاند. ج. کنت ۱۳۷۹) اما در فرهنگ پهلوی (بهرام فره وشی) ۲۴ واژه آمده است که با حرف «ژ» آغاز شده و تقریباً اکثر آنها دارای شکل منفی یا تخفیف در پیام و معنی هستند مانند: ژوزک (= ژژو، خارپشت)، ژتن (= زدن)، ژوتن (= بلعیدن) و…

آنچنان که از متون کهن پارسی و کتب زبان شناسی برمی آید، علاوه بر حضور و تبدیل و تحول حرف «ژ» در زبان های آریایی، صامتهای «غ» (γ) و «ژ» (ž) خاص دوره ی پهلوی اشکانی تُرفانی بوده و این صامتها (γ , ž) در فارسی میانه در لغات دخیل آمده اند (ابولقاسمی۱۳۸۳ :۱۰). همچنین صامت (j) آغازی و میانی ایرانی باستان در پهلوی اشکانی تُرفانی به (ž) بدل شده است (همان: ۱۲). صامت (ž) اوستایی در پهلوی اشکانی ترفانی باقی مانده که ناشی از بدل «چ» (č) و «ج» (j) ایرانی باستان هم هست.

اگرچه از پیشینه ی زبان ساکنین قدیمی تر لرستان (مانند کاسیان) اطلاعات قابل استنادی در دست نیست تا شاید رابطه ای احتمالی با ویژه گی مورد بحث ایجاد نماید، ارتباط تنگاتنگ زبان و فرهنگ لری با زبانهای کهن ایران زمین مانند زبان اوستا و امانت داری فرهنگ لُر در تلفظ نزدیک با شکل کهن تلفظ آنها کاملاً مشهود و بارز است.
اینک نیز حضور این شکل تلفظ از زبان پهلوی اشکانی در لری، تأکید و تأئیدی دیگر بر اصالت زبان و فرهنگ لُری است که متأسفانه در پژوهش های تاریخ نویسان و زبانشناسان گاهاً نادیده گرفته شده است. همانطور که گفته شد تعدد واژه هایی با این ویژه گی در فرهنگ های قدیم و جدید فارسی (مانند: لُغت فُرس، صحاح الفرس، ناظم الاطباء، دهخدا، معین و…) به خوبی روشن است و نبود اینگونه تلفظ و ویژه گی نفی و تحقیر در زبان ها و گویش های دیگر زبان فارسی، حکایت از قرابت بیشتر زبان فارسی با زبان لُری دارد و  بی راه نیست با ارائه ی اینگونه نشانه و استدلال، ضمن اثبات اصالت فرهنگ و زبان لری، این زبان را منشإ و سرچشمه ای مهم برای شکل گیری زبان فارسی در ادوار طی شده تا امروز بدانیم.

اکبر یاوریان
 
کتابنامه:
۱- آیوازیان، ماریا
۱۳۷۱          وام واژه های ایرانی میانه غربی در زبان ارمنی، چاپ اول، مؤسسه مطالعات و تحقیقات.
۲- ابولقاسمی، محسن
۱۳۸۳          دستور تاریخی زبان فارسی، چاپ چهارم، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی.
۳- ابولقاسمی، محسن
۱۳۸۳          راهنمای زبانهای باستانی ایران، چاپ سوم، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی.
۴- اکبرزاده، داریوش
۱۳۸۱          فرهنگ گویش دشتستانی، چاپ اول، مؤسسه فرهنگی و انتشاراتی پازینه.
۵- بارتُلمِه، کریستین
۱۳۸۴          تاریخچه واجهای ایرانی، چاپ اول، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
۶- باقری، مهری
۱۳۸۰          واج شناسی تاریخی زبان فارسی، چاپ اول، تهران، نشر قطره.
۷- بهار، محمدتقی
۱۳۷۳          سبک شناسی، چاپ هفتم، تهران، امیرکبیر.
۸- دوسوسور، فردینان
۱۳۸۲          دورة زبان شناسی عمومی، ترجمه کوروش صفوی، چاپ دوم، انتشارات هرمس.
۹- دهخدا، علی اکبر
                 لغت نامه دهخدا، مؤسسه لغت دهخدا (نرم افزار) .
۱۰- ذوالفقاری، بهروز
۱۳۷۹         واژه نامه لری اشترینان، چاپ اول، نشر فرهنگ ها.
۱۱- سبزقبا، محمد حسین
۱۳۸۵          کارگاه زبان، چاپ اول، دزفول، انتشارات افهام.
۱۲- سبزقبا، محمد حسین
۱۳۸۱         عناصر مولکولی زبان فارسی کهن، چاپ اول، دزفول، انتشارات وصل.
۱۳- سروشیان، جمشید
۱۳۷۰         فرهنگ بهدینان، چاپ اول، انتشارات دانشگاه تهران.
۱۴- شریعت، محمدجواد
۱۳۶۶          دستور زبان فارسی، چاپ دوم، تهران، انتشارات اساطیر.
۱۵- صرافی، محمود
۱۳۷۵          فرهنگ گویش کرمانی، چاپ اول، تهران، انتشارات سروش.
۱۶- فره وشی، بهرام
۱۳۸۱          فرهنگ زبان پهلوی، چاپ چهارم، انتشارات دانشگاه تهران.
۱۷- گروسین، هادی
۱۳۷۰          واژه نامة همدانی، چاپ اول، همدان، شرکت انتشارات مسلم.
۱۸- محمدی خُمک، جواد
۱۳۷۹          واژه نامه ی سگزی، چاپ اول، تهران، انتشارات سروش.
۱۹- مددی، ظهراب
۱۳۷۵          واژه نامه ی بختیاری، چاپ اول، انتشارات آیات.
۲۰- معین، محمد
۱۳۷۹          فرهنگ فارسی، چاپ پانزدهم، تهران، امیرکبیر.
۲۱- معین، محمد
۱۳۷۶          برهان قاطع، خلف تبریزی، به اهتمام معین، چاپ ششم، تهران، امیرکبیر.
۲۲- میرزای ناظر، ابراهیم
۱۳۷۹          خودآموز زبان پهلوی، چاپ اول، تهران، انتشارات هیرمند.
۲۳- نیر، حسین
۱۳۷۰          فرهنگ واژه ها و اصطلاحات رایج در شیراز، چاپ اول، تهران، انتشارات قلم.
۲۴- وحیدیان کامیار، تقی
۱۳۷۸          در قلمرو زبان و ادبیات فارسی، چاپ دوم، مشهد، انتشارات محقق.
۲۵- هه ژار (عبدالرحمن شرفکندی)
۱۳۷۶          فرهنگ کردی- فارسی، چاپ دوم، تهران، سروش.
۲۶- یاوریان، اکبر
۱۳۸۵          واژه نامه ی لُری، چاپ اول، انتشارات افلاک.

دیدگاهتان را بنویسید