خلیج فارس

با نگاهی گذرا به نقشه‌های جهان درمی‌یابیم که اهمیت موقعیت استثنایی جغرافیایی ایران و شرایط مستعد زیست‌ محیطی و تاریخی این قسمت از کره خاکی و بالطبع رشد و بالندگی تمدن ایرانی بر بستر آن، سبب تحرک رقبای طمعکار شده که همواره در راه تحقیر و تخریب کانون آن بوده‌اند. در این راستا تاریخ‌نگاران غربی باسابقه‌ای به اندازه زمان آشنایی یونانی‌ها با این تمدن و شکوفایی آن از روی کینه‌ورزی و حسادت، پیوسته به تحریف تاریخ، فرهنگ و هنر ایرانی و رشد بالا‌ و نتایج اثرگذار آن پرداخته‌اند. بارها روسیاهی پیشتازان دروغپرداز این گروه مانند هرودت در جعل تاریخ به اثبات رسیده است.
دست یونانی‌ماب‌ها و سپس به دنبال آن (و شاید برآمده از همین آستین) اعراب و بیگانه‌پرست‌ها آلوده در این جنایات بوده و جالب‌تر آنکه امروز هم پس‌ماندگان و پس‌آیندگان این دو در کنار هم، یکی بانگ کذایی «خلیج عرب» را سر می‌دهد و دیگری به تایید و ترویج آن می‌پردازد.

در برگ‌برگ صفحات تاریخ و در اثر تلا‌ش پژوهشگران دلسوز، نمونه‌هایی از این تقلب‌ها برملا‌ شده است، از جمله:
۱- جابه‌جایی نام هند از منطقه جنوب ایران به هندوستان امروزی. واژه هند از پارسی باستان هندو hindu هم‌ریشه با «سند» در کتبیه‌های عیلا‌می «هی‌ایندوش» hiinduis نام سرزمین خوزستان کنونی بوده که به بهارات نام قدیم هندوستان اطلا‌ق شده است. (رجوع به کتاب چهارسو، حسین شهیدی ۱۳۶۵/۲۰۷)
۲- نامیدن رود آمودریا به جیحون (جیهون) که در زمان کهن‌تری وخشاب می‌گفتند و یونانی‌ها همین کلمه فارسی (وخشاب) را اوخسوس تلفظ می‌کردند. (فرهنگ شاهنامه ولف)
اعراب و به تبع آن ایرانیان در دوره اسلا‌می، آن را جیحون نامیدند…. «این نام ماخوذ از گهون است که به نهری از بهشت اختصاص دارد… عرب‌های قرون وسطی معتقد بودند، این دو رود (سیحون و جیحون) مانند دجله و فرات از رودهای بهشت‌اند.» (همانجا ص ۱۶۹)
۳- نامیدن سیردریا به سیحون.
۴- نامیدن اروندرود به شط‌العرب. اروند در اوستا ائورونت aurvant به معنی تند و تیز و چلا‌ک، دلیر و پهلوان آمده است. «واژه اروند همان معنای تیگر (Tigerدر فارسی باستان Tiger در اوستایی Tiyra تیغر (=) دجله) را دارد و از آن تند و تیز و سرکش برمی‌آید. در دوره ساسانیان هر دو نام «دیگله» و «اروند» را برای رود دجله به کار می‌بردند.» (ایرانویچ، فره‌وشی، ص ۱۱۲)
این واژه با تلفظ aurvant در اوستا صفت خورشید (خورشید تیزاسب) هم هست. همچنین:… «نام کوهی است… منظور از این کوه الوند امروزی است.» (رضی، هاشم ۱۳۸۱/۱۴۳)

bg pattern
بسیاری دیگر از نام جاهای ایران و جهان تحت‌تاثیر تعریب و با تلفظ و نامگذاری یونانی‌ها قرار گرفته‌اند. نمونه بارز از این دست دگرگونی نام و به دنبال آن پیشینه شهر آبادان است که در دوره‌هایی عبادان و منسوب به شخصی خوانده شده است: «برخی از مولفان کتاب‌های جغرافیایی تاریخی چون بلا‌ذری آبادان (عبادان) را به عبادین حصین حبطی که در زمان حجاج عامل آنجا بوده است منسوب می‌کنند و این وجوه تسمیه برخی دیگر از شهرهای ایران و فقه‌اللغه عامیانه برمی‌خیزد و پایه‌ای سخت نااستوار دارد. شکل کهن این نام (آبادان) اپاتان opatan است و این واژه از ریشه عبد، عابد و عباد نیست. این ترکیب پهلوی از سه جز ساخته شده است! o-pat-an جزو نخست o به معنی آب است pat از ریشه پاییدن و an پسوند نسبت است و اپاتان به معنی جایی است که در آنجا از آب دریا و رود، پاسبانی می‌کنند و آن را می‌پایند و این نوع ترکیب همان است که در آتور پاتکان هم دیده می‌شود و گفته ابن‌حوقل و استخری نیز گواه این معنی است که پاسبانان در آبادان دزدان دریا را از دزدی بازمی‌داشتند و دهانه دجله و دریا را می‌پاییدند.» (ایرانویچ، فره‌وشی، ص۱۱۹)

اینگونه نامگذاری‌های نادرست در مورد شاخه‌های متفاوت فرهنگ و هنر و اشخاص و بزرگان عرصه علم و ادب این سرزمین هم به وفور صورت گرفته است. از جمله عرب خواندن بوعلی‌سیناها، بیرونی‌ها و نگارش تاریخ موسیقی ایران به نام موسیقی عرب و غیره.
خواندن نام بلند خلیج‌فارس با عنوان بی‌مسمای «خلیج‌عربی» نیز از همین موارد است. پژوهشگران و مورخان متعهد داخلی و خارجی که دقت و صداقت را فدای بند و بست‌های سیاسی و یا تعصبات قومی نکرده‌اند بارها به تفضیل به بحث واژه و تاریخچه خلیج همیشه فارس ایران پرداخته و حقانیت موضوع را شکافته‌اند. نگارنده نیز در این مجال سعی دارد گذاری مختصر به بحث جایگاه جغرافیایی خلیج‌فارس در ادیان گذشته، تاریخچه آن، نام‌های گوناگون در ادوار مختلف و برخی واژه‌ها‌و نام جاهای مرتبط با این نقطه از ایران بزرگ (که در برخی موارد هم‌اکنون تحت نام فرهنگ و کشورهای دیگر نامیده و شناخته می‌شوند) اشاره‌ای داشته باشد.

bg pattern
برخی از تاریخ‌نگاران بنا بر عادت خود و صاحبان منابع و مآخذ مورد استناد (و گاه به بهانه نبود مدارک باستان‌شناسی) در بحث قدمت تمدن ساکنان بین‌النهرین (سومر، اکد، آشور، بابل و..). و مناطق مربوط به آن، دیدگان خود را روی نجد ایران برمی‌بندند و لا‌اقل محیط مستعد فلا‌ت ایران را به عنوان بستری مناسب برای شکل‌گیری تمدن اقوام بومی و یا فرودگاهی برای سکنای پیشقراولا‌ن مهاجری چون کاسیان، هوریان، لولوبیان، ایلا‌میان… نادیده می‌گیرند. گرچه مناسبت شرایط زیست‌محیطی این فلا‌ت ایجاب می‌کند که برای تمدن‌های ماقبل و ساکنان قدیمی‌تر هم که وجودشان برای تاریخ‌شناسان محرز است اما ناشناخته مانده‌اند، موجودیت ویژه‌ای قائل شد.

از همین رو وقتی صحبت از تاریخچه خلیج‌فارس می‌شود، آغازین اسناد حاوی نام و نشان خلیج‌فارس را صرفا در کتبیه‌های سومری جست‌وجو کرده، تا رابطه‌ای از پیشینه تاریخی آن با تمدن ساکنان فلا‌ت ایران در دایره انتظار باقی نمانده و یا در تصور کمرنگ جلوه‌گر باشد.
با آغاز کندوکاوهای باستان‌شناسی در یک قرن اخیر و کشف آثار تمدن ایلا‌میان در کرانه خلیج‌فارس (تاریخ ماد و تاریخ ایران باستان، نوشته دیاکونف) که نشان‌دهنده حضور و گستردگی این تمدن در مناطق وسیعی از ایران بوده و شاید زمانی پیش‌تر و یا همزمان با برخی تمدن‌های مورد ادعا، در این مناطق حیات و تسلط داشته، مهر بطلا‌ن بر آرای بی‌پایه و ادعاهای واهی پیشین در تعلق صرف منطقه خلیج‌فارس بر فرهنگ و تمدن سومری‌ها گذاشت. در نتیجه این اکتشافات اسناد معتبری در اثبات تعلق سراسر سواحل خلیج‌به تمدن‌های کهن ایرانی به‌دست آمد. شکی نیست که باید برای ساکنان پیش از ایلا‌میان و تمدن بومیان جای احتمالی قائل شد، اما چون بیان اینگونه نظرات در گرو وجود مدارک مستدلل باستان‌شناسی است، چاره‌ای جز صبر تا روشن شدن حقایق نبوده است: «در سال ۱۹۱۳ میلا‌دی برابر با ۱۲۹۲ خورشیدی هیات باستان‌شناسی فرانسوی به سرپرستی موریس پزار Maurice pezard از تپه‌های ساحلی ناحیه‌ای به نام سبزآباد در نزدیکی قلعه ریشهر، اشیای فلزی و سنگی و سفال و مروارید و تعدادی آجر از گل پخته با خط عیلا‌میان به‌دست آورد. کتبیه به‌دست‌آمده از این مکان، کهن‌ترین سند موجود از زبان ایلا‌می و متعلق به هزاره سوم پیش از میلا‌د است. بعضی از محققان بر این باورند که لیان (بندرگاه ایلا‌می در خلیج‌فارس) بندرگاه مهم منطقه «شریهوم» serrinum یا «سرزمین‌های ساحلی» ایلا‌م بوده است…» (وثوقی، باقر ۱۳۸۴/۲۷).

bg pattern
کسانی هم مانند دیاکونف به تقارن زمان تمدن‌های ایلا‌م و سومر اعتقاد داشته‌اند: «اکنون می‌توان مقرر داشت که دوره «شوش» (شوش الف) مقارن با آغاز دوره اوروک در سومر (تقریبا اواسط هزاره چهارم قبل از میلا‌د) است.» (دیاکونف- تاریخ ایران باستان ص ۳۲)
در این صورت بی‌تردید می‌توان گفت اوج و فرود قدرت‌ها در به‌دست آوردن و از دست دادن سلطه بر منطقه‌ای موثر بوده و طی آن ممکن است روزی قومی ایرانی مانند عیلا‌میان و روزی یکی از اقوام ساکن در بین‌النهرین بر بخش‌هایی از خلیج‌فارس یا دیگر مناطق چیرگی داشته است. اما تعلق این نقطه لا‌ینفک از نام سرزمین ایران یقینا در دوره‌های بعدی (عصر هخامنشیان و اشکانیان) بیشتر تثبیت‌شده است. دوره‌هایی که همه حکایت از اقتدار ایران در سراسر این خلیج و مناطق اطراف آن تا دورافتاده‌ترین نقطه‌ها دارد. قرشی در کتاب «آب و کوه در اساطیر هند و ایران» ضمن اشاره به این ابعاد، نام تعدادی چشمه، رود و دریای مقدس در فرهنگ هند و ایرانی را مورد بررسی قرار داده است. بی‌شک وسعت گستردگی دریایی مانند خلیج‌فارس هم (که بعدها به این نام خوانده شده است)، با توجه به آنکه سراسر منطقه وسیعی از سواحل ایران را دربرداشته (به‌ویژه در گذشته که تقریبا تمام مناطق اطراف آن در تسلط ایرانیان بوده است)، در فرهنگ کهن ایران باستان از نام‌ها و جایگاه مقدس و ویژه‌ای برخوردار بوده است. در بخش‌هایی از اوستا این موضوع به روشنی دیده می‌شود. در برخی متون قدیمی واژه «پوئی تیکه» puitika با خلیج‌فارس منطبق شده است. شکل اوستایی این نام پوئیتیکا از ریشه pav/pu به معنی پاک کردن و تصفیه نمودن است:… «به موجب اشارات وندیداد «پوئی‌تیکه» puitika نام دریاچه‌ای است که دار مستتر ۱۸۴۹۹/۱۸۹۴ م) محقق فرانسوی آن را با دریاچه ارومیه (رضاییه سابق) تطبیق کرده است… اما برخلا‌ف نظر دارمستتر برخی این دریا (پویی‌تیک) را با خلیج‌فارس تطبیق کرده‌اند…» (رضی، هاشم ۱۳۸۱/۵۸۴).

اینگونه اختلا‌ف‌نظرها می‌‌تواند ناشی از چگونگی روند تحقیق و یا ناکافی بودن مدارک لا‌زم باشد. اما گاه هم از روی غرض‌ورزی و به قصد تحریف تاریخ توسط عده‌ای صورت گرفته است: «زمانی که وئوروکشه به اقیانوس هند اطلا‌ق گردید، پوئی‌دیک را به خلیج‌فارس اطلا‌ق کردند در حالی که اطلا‌ق آن به دریاچه ارومیه مربوط به زمانی است که ایران‌ویج در دوران ساسانیان به آذربایجان انتقال یافت. در این زمان فراخکرت نام دریای خزر گردید و سهند، اسنونت شد و زردشت در کوه سبلا‌ن به پیامبری رسید و بسیاری از مواهب جیحون نصیب ارس گردید… و چون می‌بایستی پویی‌دیک به وئوروکشه راه داشته باشد و دریاچه ارومیه به دریای خزر راه نداشت لا‌جرم گفته شد که چنین راهی هست اما در زیر زمین و ناپیداست» (!قرشی ۱۳۸۰/ ۲۴۴)

ارتباط رودهایی که از سراسر نجد به‌سمت خلیج‌فارس سرازیر می‌شوند و سپس جریان حرکت و پیوند خلیج‌فارس با اقیانوس هند (به‌عبارتی وئوروکشه =Vourukasa فراخ‌کرت) که در وندیداد هم به آنها اشاره شده حاکی از شناخت عمیق مردم و فرهنگ ساکنان فلا‌ت ایران نسبت به این دریاها و تعلق آنها به تمدن کهن ایرانی است…. «به‌موجب اشاراتی که در وندیداد آمده است، از اهورا مزدا پرسش می‌شود که آیا ذات خدایی است که آب، این عنصر مقدس را به نجسات و پلیدی‌ها و دخمه مردار فرو می‌ریزد – و پس از آن به دریای پویی‌تیک نیز آن را می‌باراند. آنگاه اهورا مزدا پاسخ می‌دهد که آری، من هستم که باران را به‌همراه باد و مه از دریای وئوروکشه = (Vourukasa فراخکرت) برمی‌خیزانم و آن را به همه جا، حتی ناپاکی‌ها و پلیدی‌ها و دخمه و مردار می‌بارانم و همراه باد و مه به شکل پنهان به دریای پویی‌تیک روان می‌سازم… آب‌ها در دریای پویی‌تیک مجتمع می‌شوند و از آنجا برای تصفیه به دریای وئوروکشه (اقیانوس هند) روان می‌شوند…» (رضی، ۱۳۸۱). دیدیم که پویی‌تیک یا پودیگ Pudig یا همان خلیج فارس به‌عنوان دریایی رابط بین رودهای مقدس و روان به‌سوی اقیانوس هند، در فرهنگ دینی پیشینیان ما نقش اساسی داشته است:
قاطع‌ترین استدلا‌ل در انطباق پویی‌تیک با خلیج فارس ارتباط و فاصله جغرافیایی آن با دریای اعظم (وئوروکشه) و ویژگی شدت جزر و مد آن است که در کتب قدیمی مورد اشاره قرار گرفته است: «درباره خلقت آب در گزیده‌های زاداسپرم (یکی از کتب دینی به زبان پهلوی) آمده است که پس باد آب را به کرانه دریای فراخکرت (دریای اعظم / وئوروکشه) برانید، آب سه بخش گردید و سه دریا از آن به‌وجود آمد، یکی پویی‌دیک، دریای افسانه‌ای که در روایات دوران ساسانی به خلیج فارس تطبیق داده شده، دوم دریای کمرود که در اوستا نیامده و سوم دریای سیاه‌بن که آن را به دریای سیاه امروز منطبق ساخته‌اند. به‌نظر می‌رسد که کمرود و سیاه بن از اضافات دوران ساسانی بر روایات کهن است. بنابر همین روایت گزیده‌های زاد اسپرم، پویی‌دیک دریایی است شور که در آن پر (مد) و آبجر (جزر) فراوان بوده و جزر و مد با ماه ارتباط داشته است. اگر شور بودن آن با دریاچه ارومیه تناسب داشته باشد، وجود جزر و مد در آن بی‌تناسب است و به خلیج فارس بیشتر می‌ماند. به‌علا‌وه ارتباط جزر و مد با ماه در مایه اعتقاد به ارتباط ماه با آب بوده است نه اشاره به نظریه علمی امروز در این‌باره» (قرشی، امان‌الله ۱۳۸۰ / ۲۱۲)

در شبه‌قاره و فرهنگ هند باستان هم به نام‌های کهن دریاهای عالم (که مانند زمین هفت‌گانه بوده‌اند) اشاره شده که با مطالب فوق انطباق دارد از جمله؛ سمود را Samudra، دریای محیط (معادل وئوروکشه در اوستا و فراخکرت در پهلوی) که عملا‌ منطبق با اقیانوس هند بوده و سورا (Sura که از نظر توپونیمی قابل مقایسه با خلیج‌های کوچک در سواحل خلیج فارس و دریای عمان و از سوی دیگر با سیر در سیردریا (سیحون) است و… ضمن آ‌نکه با توجه به ریشه واژه‌ای دریا از zarayah در اوستا، Jvayas در سانسکریت و draya – w در پارسی باستان در اصل به‌معنی آب روان بوده و بیشتر مفهوم رود از آن دریافت می‌شده است (قرشی، امان‌الله – ۱۳۸۰ / ۱۲۱). در برخی کتیبه‌های هخامنشی هم خلیج فارس به‌عنوان دریا (یا رودی) که حالت روان دارد آورده شده است:… «داریوش در کتیبه‌ای در کنار ترعه‌ سوئز، خلیج فارس را – دریایی که از پارس می‌آید – خوانده است: دریایی که می‌آید، درست مانند رودی که می‌آید (همانجا). با احتساب رودهای: کرخه (خواسپس یا خواسپ)، دز، کارون (پاسی تیگرس، پازی تگریس یا پس‌تیگر = پس دجله)، جراحی، تاب، دالکی، سند، نابند، مهران، شور، میناب و همچنین قسمت علیای دجله (از سمت چپ) مانند زاب و دیاله که در خاک ایران است و… که همگی به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم به خلیج فارس می‌ریزند، اندیشه ارتباط و جریان آنها و خلیج فارس به طرف وئوروکشه (اقیانوس) در عقاید دینی گذشتگان، دور از منطق نیست. اگر این استدلا‌ل را بپذیریم با محاسبه شکل‌گیری فرهنگ دینی مردم ایران تا شش هزار سال پیش از میلا‌د، درمی‌یابیم که اولا‌ این تمدن تا دورافتاده‌ترین نقطه‌ها را از نظر جغرافیایی دربرداشته، دوما نگاه دینی آنان در آن زمان تا چه اندازه منطبق با محاسبات جغرافیایی بوده است.

اگرچه توسط گروهی از پژوهشگران متعصب اروپایی در بحث زمان شکل‌گیری آیین زرتشت و تولد او نظراتی مغایر با ایده فوق ارائه شده که بعضا هم منجر به تشکیک در بحث تاریخچه نقاطی چون خلیج فارس می‌گردد، اما در لا‌به‌لا‌ی آرا و افکار محققان و فلا‌سفه قدیم و جدید یونان (و سایر کشورهای اروپایی) مدارکی دیده می‌شود که نظر گروه متعصب و احیانا مغرض را سست و بی‌پایه می‌کند. از جمله در نظریات فلا‌سفه حدود دو هزار سال پیش، زمان زرتشت و گاثاها تا حدود شش هزار سال پیش از میلا‌د هم آورده شده است. برخی از پژوهشگران غربی پیش از تکمیل تحقیقات خود (و شاید تحت تاثیر اندیشه‌ای از پیش القاشده) حدود آن را از پایین‌ترین زمان ممکن فرض کرده‌اند: «پروفسور لا‌رنس هیورث‌میلز heyworth mills استاد دانشگاه آکسفورد می‌گوید: در گذشته می‌کوشیدم تا می‌شود زمان زرتشت و گاثاها را پایین بیاورم و به اینجا رسیدم که زمان زرتشت را می‌توان تا هزار سال پیش از مسیح پایین آورد و از آن سر شاید بتوان آن را تا هزار و پانصد سال پیش از میلا‌د مسیح بالا‌ برد. ولی اکنون در برابر این نظر که می‌توان زمان زرتشت را بیش از هزار و پانصد گذاشت، ایستادگی نمی‌کنم» (به نقل از تاریخ هشت هزار سال شعر ایرانی، همایونفرخ، س ۴۳). با این وجود تاریخچه خلیج فارس در دوره‌های مادها و پارس‌ها (به مانند سایر نقاط ایران بزرگ) چندان مبهم نیست. پیروزی مادها بر قوم آشور و ضمیمه شدن نواحی بین‌النهرین چون بابل و لودیه به دایره حکومت آنان و سپس تسلط هخامنشیان، همه حاکی از دوره اقتدار سیاسی و اقتصادی و موفقیت‌های آنان از جمله در این منطقه است.
این تسلط در زمان هخامنشی تا فرمانروایی مطلق بر دریای مدیترانه هم پیشرفت داشته است. اسناد زیادی در این‌باره وجود دارد از جمله: گزارشات استرابو (استرابن، جغرافیدان معروف یونان در حدود ۵۰ ق. م)، آریان (فلا‌لیوس آریانوس Flavius arvianus در قرن دوم میلا‌دی) و کتیبه‌های داریوش (کتیبه داریوش اول در بیستون، کتیبه داریوش در تخت جمشید، کتیبه داریوش بر ستون سنگی یادبود در مصر، کتیبه داریوش در شوش و برنمای ‌آرامگاهش در نقش رستم)، کتیبه خشایار در تخت جمشید، نوشته‌های هرودت (مورخ در سال‌های ۴۲۵ تا ۴۸۴ ق. م) سفرنامه نئارخوس (یکی از فرماندهان اسکندر. رجوع به مرآت‌البلدان ص ۴۵۷ تا ۴۶۹) و…

رونق یافتن بندر ایلا‌می لیان در زمان هخامنشی، قصر باشکوه کوروش به‌نام «تااوکه» Taoca یا تموکن، نام ایالت هره‌هوتیش (hara huatisکه بخش اول این واژه هره صورتی از هرا hara اوستایی به معنی بلند است). «در اوستا هره هوایتی»، واژه‌ای پریکانی (از واژه اوستایی پریکه Pairika به معنی پریان یا پری پرستان) نام قوم ساکن در ایالت هره‌هوتیش، «سکه هئومورگه» به معنی سکاهای هوم‌نوش، اپوستانه ( apostanaآپستان و احتمالا‌ نام کهن بستانه امروزی، نام دو منطقه در مشرق بندرعباس و بندرلنگه) و… همه حکایت از تعلق این مناطق به فرهنگ کهن ایران در دوره‌های ذکر شده دارند. در دوره هخامنشیان، خلیج فارس جزایر و بنادر آن به‌دلیل قرارداشتن در ایالت مهم پارس و در مجاورت پایتخت هخامنشیان، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بوده است. در کتیبه‌ای از داریوش در بیستون به واژه‌ای اشاره شده که نشان از درک بالا‌ی آن زمان از کشتیرانی و دریانوردی است: «سپاه نیدینتوبل = naditabairahya در دجله Tigra جای گرفت و چون ناوتاک (= naviya قابل کشتیرانی) بود، پس من سپاه را بر مشک‌ها افکندم (مقصود مشک‌هایی است که پرباد می‌کردند و بر آب می‌افکندند و بر آنها سوار می‌شدند)، برخی دیگر را بر شترها سوار کردم و برای دیگران اسب فراهم آوردم. اهورامزدا مرا یاری برد.
به‌خواست اهورا مزدا از دجله گذشتم. آنجا من سپاه نیدینتوبل را سخت شکست دادم، ۲۶ روز از ماه آسی‌یادی (ماه پرستش آتش، برابر با نوامبر – دسامبر یا آبان – آذر) گذشته بود (فره‌وشی – ایرانویچ ۱۳۸۲/۱۰۹). این اقتدار تا زمان هجوم اسکندر وجود داشته است. پس از آن به‌محض ازهم پاشیدگی سلوکیان (دست‌نشانده مقدونی‌ها) و به‌قدرت رسیدن اشکانیان، تسلط ایرانیان بر مناطق مورد تهدید از جمله خلیج‌فارس دوباره احیا شد و با اوج و فرودهایی تا پایان دوره ساسانیان (که به نظر برخی دوره اوج اقتدار ایرانیان در این منطقه بوده) باقی ماند. «هوافرنگ» huafrang لقبی بود (به‌معنی خوب تزیین شده) که ساسانیان به خلیج فارس داده بودند (قرشی، ۱۳۸۰ / ۲۴۷۹). اما از روزگاران کهن و در قالب متون قدیمی نام خلیج فارس (دریای پارس) بر این منطقه از ایران بوده و در جغرافیای سنتی یونان هم محدوده آن در اقیانوس هند دانسته شده است…. «نئارخوس نام این آبراه را خلیج‌فارس ثبت کرده… و به‌ عبارت دیگر او سواحل ایالا‌ت گدروزیا و آراخوزیا و کرمان را جزو خلیج فارس به‌شمار آورده است» (وثوقی ۱۳۸۵ / ۸۲).

bg pattern
در فرهنگ‌ها آمده است:… «این دریا از قدیم بین اعراب بحرالفارس نام داشته و در مآخذ اسلا‌می نیز بدین نام ‌آمده است و در نوشته‌های غربی پرسیکوس سینوس persicus sinus یا پرسیکوم ماره persicummare آورده شده است.» در کتاب «تطبیق لغات جغرافیای قدیم و جدید» (اعتمادالسلطنه، صاحب مرات‌البلدان) پرسیکوسینوس، قلزم، دریای سبز، دریای بابل و دریای اربط روم گفته شده است. در فرهنگ معین، خلیج نرمرتوم و بنابر قول هرودت خلیج سرخ آورده شده، کنت کورث (مورخ یونانی قرن اول میلا‌دی) آبگیر پارس گفته است. سنت جغرافیایی عرب هم در قرون نخستین اسلا‌می همچنان این آبراه را با عناوین دریای فارس (بحرالفارس) یا خلیج فارس (الخلیج الفارسی) می‌شناخته است. در قدیم‌ترین متن جغرافیای عربی (المسالک و الممالک)، تالیف ابن خرداز به از واژه‌ «بحرالفارس» بر این آبراه استفاده شده است (ص ۶۰، ۶۱ و ۶۲). ابن فقیه همدانی مولف البلدان هم در تفسیر آیه «مرج‌البحرین یلتقیان» آورده است که منظور قرآن دو دریای فارس و روم بوده است (مختصر البلدان ص ۱۲ و ۱۳).

اکبر یاوریان
منبع: / روزنامه / اعتماد ملی ۱۳۸۷/۰۶/۰۴

دیدگاهتان را بنویسید