نام واژه های اصفهان

در ميان حجم گسترده‌ى ترديدهاى حاكم بر بحث وجه اشتقاق و ريشه‌شناسى واژگان هم‌خانواده‌ى «اصفهان»، با كم‌ترين شُبهه‌اى مى‌توان اصفهان را شكل تحول يافته و معرب «اسپهان» به شمار آورد كه احتمالاً مسير تداول و تطور زير را طى كرده است: اسپهان (اسپَه آن spahân از اسپدان يا اسپدانَه) ← اسبهان ← اصبهان ← اصفهان.
سكون حرف اول اين واژه (س) كه از ويژگى‌هاى زبانى شكل پهلوى spahân و ريشه‌ى كهن حرف «س» در زبان‌هاى هندوايرانى است و نيز قدمت حرف «پ» در اينگونه واژگان نسبت به «ب» و «ف»، از مشخص‌ترين نشانه‌هاى سابقه‌ى ديرينه‌ى اين واژه و تلفظ نسبت به ساير تلفظ‌هاى مرتبط مانند: اسبهان و اصفهان و… است. اما اين، همه‌ى حرفى نيست كه درباره‌ى اين واژه و ريشه‌شناسى و مسير تحول آن مى‌توان گفت. پيچيدگى و آشفتگى‌هاى بى‌حد و اندازه‌ى حاكم بر سرنوشت تاريخ و فرهنگ و زبان اين سرزمين به گونه‌اى بوده است كه اجازه‌ى صدور رأى قطعى درباره‌ى اغلب داده‌هاى قريب به يقين را نمى‌دهد. و اين مسئله نيز از سرنوشت ياد شده مستثنا نيست. از اين رو تا روشن شدن حدودى از مسير شفاف تحول اين واژه و رهيافتى به ريشه و مأخذ احتمالى آن، ضرورى است تا به مختصرى از گزارش متون و فرهنگ‌ها درباره‌ى اين واژه و اين شكل از تلفظ آن (=اسپهان) بپردازيم :
متأسفانه فرهنگ‌ها با كمترين توضيح و شرح ممكن براى واژه اسپهان، تنها به ذكر مترادف‌ها و هم‌خانواده‌هاى آن اكتفا كرده و در معنى آن اينگونه آورده‌اند: اصفهان، اسپاهان، سپاهان، اصفاهان، صفاهان و شعر زير از شاعرى ناشناس را هم براى آن شاهد گرفته‌اند :
اسپهان نيمه جهان گفتند            نيمى از وصف اسپهان گفتند
اين در حالى است كه شايد كمترين اشاره‌ها به سير تطور اين واژه، مربوط به بيشترين دوره‌ى كاربرد آن است كه شاعران و نويسندگان در آثار خود از آن استفاده كرده‌اند. اشاره آگاهانه و تفسيرى آن‌ها مى‌توانست تا حدودى رهگشا به تاريكى‌هاى اين بحث باشد كه متأسفانه اينگونه نشده است.
منابع جغرافيايى و تاريخى قديم نيز جز در موارد نادرى اشاره‌اى به اين واژه و تلفظ نداشته‌اند. تنها در ترجمه‌ى جغرافياى موسى خورنى كه مطالب آن با استفاده از متن پهلوى رساله‌ى شهرستان‌هاى ايران نوشته شده است، زير كوست نيمروج (=نيمروز) نام اسپهان هم آورده شده است. در حالى كه در ترجمه‌ى تورج دريايى از كتاب ياد شده (۴۱:۱۳۸۸) با نام «گَى»
gay آمده و اشاره‌اى به اسپهان ملاحظه نمى‌شود. در ترجمه كتاب ايرانشهر در جغرافياى بطلميوس (ماركوارت :۱۳۸۳ ۴۱) نيز آنجا كه به شرح «ماد» از سرزمين‌هاى ايران پرداخته شده، باز هم به نقل از جغرافياى موسى خورنى به واژه‌ى «اسپهان» اشاره شده است.
ماركوارت موضوع را اينگونه آورده: «بطلميوس صرفاً از «كاسْب» kasb، «كادوش» kʹaduš، «گلك» Gelk و «ديلموك»
dilmuk به عنوان استان‌هاى ماد ياد مى‌كند و رى و اسپهان را جزو شهرستان‌هاى ماد بر مى‌شمارد». و غير از موارد ياد شده كه به تبع در گزارش‌هاى بعدى مدام تكرارشده، نشان قابل استنادى از وجود اين تلفظ در متون قديمى ديده نمى‌شود. پس به ناگزير بررسى جزء به جزء اين تركيب در اولويت قرار مى‌گيرد؛ اگر بخواهيم واژه‌ى اسپهان را سواى مسير تطور، مانند «اسپدانه» بررسى و تجزيه كنيم در ساختار مركب آن نيز دو بخش «اسپه» + «ان» قابل تشخيص مى‌شود.
فرهنگ‌ها بخش اول اين واژه (اسپه) را به دو معنى به ظاهر متفاوت تعريف كرده‌اند :
۱- مخفف اسپاه، لشكر، عسكر، سپاه، قشون :
هر كه نقص خويش را ديد و شناخت                             اندر استكمال خود ده اسپه تاخت       «مولانا»
در منابع پژوهشى «اسپه» به عنوان ريشه‌ى واژه‌ى اسب و به همين معنى هم آمده است.
۲- اسپه، به معنى؛ سگ، كلب؛ (كه بنابر دلايل ذكر شده در سطور بعد، مى‌تواند پايه‌اى قديمى‌تر و مؤثرتر در شكل‌گيرى اين مدخل بوده باشد).
در فرهنگ‌ها معنى و شاهد قابل ملاحظه‌اى براى معنى اخير ديده نمى‌شود. اما در پاره‌اى منابع مختص به مقايسه فرهنگ‌هاى بومى و قومى تلفظى از اسپه بطور مطلق و به تنهايى به معنى سگ شناسانده شده است. از جمله در گزارش گويش‌هاى افترى (espa)، آشتيانى و بيابانكى و… (esba)، سمنانى (āspā) و… (حسن دوست :۱۳۸۹ ج۱/۸-۲۴۷) آورده شده است. در برخى
فرهنگ‌هاى قديمى چون برهان قاطع هم «اِسبَه» به معنى سگ آمده كه در ادامه به مقايسه‌ى آن با ريشه و معنى اسب خواهيم پرداخت.
– بخش دوم واژه‌ى «اسپهان» يعنى؛ «ان» (=آن) نيز در فرهنگ‌ها، ضمن معانى گوناگون خود به معنى؛ جاى، موطن و كشور هم آورده شده و مثال‌هايى مانند: توران (=جاى تور)، گرگان (=جاى گرگ)، اترپاتگان (=جاى اترپاتك) و… (لغت دهخدا) براى آن قيد شده است.
ترديدى نيست اين شكل و معنى از بخش دوم اين واژه، جداى از مأخذ و مسير تداول ديگرى كه ممكن است بر ما ناشناخته مانده باشد، مى‌تواند مخففى از «دان» (به معنى جاى و مكان و ظرف) از اوستايى dâna، هندى باستان dhâna هم بوده باشد كه در پهلوى بصورت dân (حاشيه‌ى برهان قاطع:۱۳۷۶ ج۲/۸۱۸) باقى مانده است. لازم به توضيح نيست كه اين واژه همان است كه در بخش دوم واژه‌ى اسپدانَه (اسپه دانَه espa dâna) هم ديده مى‌شود…

برای ادامه مطلب رجوع شود به کتاب «نام‌واژه‌های اصفهان» (پژوهشی در اسامی و لقب‌های کهن اصفهان) اثر «اکبر یاوریان»

برای سفارش این کتاب می توانید از اینجا  اقدام نمایید.

دیدگاهتان را بنویسید